سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که اندیشه اش را به کار اندازد، به پاسخ خود می رسد . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 4:13 صبح

با عرض سلام وخسته نباشید خدمت شما عزیزی که به این خانه کوچولوی من سرزدید لطفا اگه ممکنه با درج /.نظر./ مهربانی ولطف خودتان را بیشتر شامل حالم کنید.....


دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 4:1 صبح

امام خامنه ای

داستان: مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی: در جلسه آخری که ایشان با مقام معظم رهبری دیدار داشتند پیرامون مسائل زیادی صحبت کرده بودند منتهی حاج آقا نبوی به بنده می فرمودند کاری که تا به حال مرحوم دولابی نکرده بود و کسی هم ندیده بود، این بود که در جلسه آخر هنگامی که به رهبر نزدیک شدند دست آقا را گرفتند و بوسیدند و این خیلی عجیب بود چون ایشان نه مریدباز و مریددار بودند و نه کسی بودند که تواضع بی جایی انجام دهند. اما دست مقام معظم رهبری را بوسیدند و فرمودند ایشان خیلی نورانی هستند و حتی به خود بنده می فرمودند که سرعت ایشان ( مقام معظم رهبری) در نور گرفتن بسیار بالاست و خیلی سریع و لحظه به لحظه به نورانیت شان افزوده می شود و حتی در مسائل سیاسی نیز ایشان اینچنین هستند گفتند با این وصف بنده لایق و اصلح از ایشان سراغ ندارم. این تعبیر را مرحوم دولابی نیز در مسائل عرفانی برایاشان به کار می برند می فرمودند ایشان (رهبر معظم) یک مجموعه نوری است که با سرعت بر نورانیتشان افزوده میشود و خداوند متعال در این راه افاضات زیادی به ایشان دارند و حتی در جریانات نخست وزیری و پیش از رهبری آقای هنگامی که در مسایل سیاسی عده ای ایشان را اذیت می کردند مرحوم دولابی می فرمودند: اگر ایشان ( آیت الله خامنه ای) را دیدید بگویید نگران نباشید. اینها برای آن است که شما آبدیده تر شوید و تمام این برنامه ها فقط برای تعالی شخص شما است.« استاد علی اکبر پرورشی»


دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 3:48 صبح

ازدواج

امام صادق علیه السّلام فرمود: مردی نزد پدرم آمد. پدرم به او گفت: آیا ازدواج کرده ای و همسر داری؟ آن مرد گفت: نه! پدرم به او گفت: من هیچ دوست نمی دارم که تمام دنیا متعلّق به من باشد و یک شب را بدون زن و همسر به صبح برسانم. سپس فرمود: دو رکعت نمازی که شخص ازدواج کرده می خواند از عبادات شب و روز مرد عزب ( بدون زن) ارزشمندتر است. آن گاه هفت درهم به آن مرد داد و فرمود: با این پول همسری بگیر و ازدواج کن و بدان که پیغمبر خدا (ص) فرمودند: همسر اختیار کنید تا روزی شما زیاد شود.


دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 3:43 صبح

ازدواج

نوح بن مریم که قاضی مرو بود وقتی که می خواست دخترش را شوهر بدهد، با یکی از همسایگانش که زرتشتی مذهب بود مشورت کرد که دختر به چه کسی بدهد و با که وصلت کند؟ او در جواب گفت: بسیار جای تعجّب است، این که مردم پیرو نظر تو هستند و تو از من نظر می خواهی قاضی اصرار کرد که باید نظرات را بگویی: زرتشتی گفت: نظر شخص اول ایران که کسری باشد در مقام ازدواج دختر، به مال و ثروت داماد است و نظر شخص اول کشور روم که قیصر باشد، در این مقام به زیبائی و جمال اوست و نظر شخص اول اسلام ( بلکه بشریّت) که پیغمبر (ص) باشد معطوف به دین داماد است. حال، تو به خودت نگاه کن و ببین از چه کسی تبعیّت می کنی، از همان پیروی کن. پس مدارج دین داماد، حتّی عروس نماینده شخصیّت اوست؛ یعنی شخصیّت هر شخصی با معیارهای الهی سنجیده می شود


دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 3:36 صبح

 در بحارالانوار آمده است: "قالَت عَجوزٌ مِنَ الاَنصارِ لِلنَّبیِ صلی الله علیه وآله: اُدْعُ لی بِالْجَنَّةِ فَقالَ صلی الله علیه وآله اِنَّ الْجَنَّةَ لایَدْخُلُها الْعُجُزُ، فَبَکَتِ الْمَرْأةُ فَضَحِکَ النَّبِیُ صلی الله علیه وآله وَ قالَ: اَما سَمِعْتِ قَوْلَ اللَّه تَعالی: "اِنَّا اَنْشَأْناهُنَّ اِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ اَبْکاراً"؛
 پیرزنی از انصار از رسول اکرم صلی الله علیه وآله خواست که دعا کن من اهل بهشت باشم! حضرت فرمود: پیرزنها به بهشت نمی روند! آن زن به گریه در آمد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله خندید و فرمود: مگر قول خداوند متعال را نشنیدی که فرمود: ما آنها را آفریدیم و باکره قرار دادیم."
 1. پیشنماز و اعرابی
 یکی در نماز، سوره نوح را پس از حمد می خواند. در همان آیه اول "اِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً"؛ "ما نوح را فرستادیم"، باز ماند و بیش از آن به یاد نیاورد. اعرابی که حوصله اش سر رفته بود، گفت:
 اگر نوح نمی رود دیگری را بفرست و ما را باز رهان.
 2. اگر تو پدری...
 منصور دوانقی به زیاد بن عبداللَّه مبلغی داد تا آن را در میان افراد نابینا و یتیم تقسیم نماید. ابو زیاد تمیمی که انسان طمعکاری بود، گفت: نام مرا در میان نابینایان بنویس! زیاد بن عبدالملک گفت: باشد می نویسم؛ چرا که خداوند می فرماید: "فَانَّها لاتَعْمیَ الاَبصارُ وَلکِنْ تَعْمی الْقُلوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ"؛ "به درستی که چشمهای ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دلهایی که در سینه هاست کور می شود."
 سپس ابو زیاد درخواست کرد که نام فرزندش نیز در دفتر نام ایتام نوشته شود. زیاد بن عبداللَّه گفت آن را هم می نویسم. هر که را تو پدری، یتیم است.
 3. سلاماً
 مهدی عباسی، سومین خلیفه عباسی بود. او پسر منحرفی به نام ابراهیم داشت که به حضرت علی علیه السلام کینه خاصی داشت. وی روزی نزد مأمون، هفتمین خلیفه عباسی آمد و به او گفت:
 در خواب، علی علیه السلام را دیدم که با هم راه می رفتیم تا به پلی رسیدیم. او مرا در عبور از پل، مقدم داشت. من به او گفتم: تو ادعا می کنی که امیر بر مردم هستی؛ ولی ما از تو به مقام امارت و پادشاهی سزاوارتریم. او به من پاسخ کامل و رسایی نداد."
 مأمون گفت: آن حضرت به تو چه پاسخی داد؟ ابراهیم گفت: چندبار به من سلام کرد و گفت: سلاماً... سلاماً.
 مأمون گفت: او تو را نادانی که قابل پاسخ نیستی، معرفی کرده است، چرا که قرآن در توصیف بندگان خاص خود می فرماید: "و عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشونَ عَلَی الأرْضِ هوْناً وإذا خاطَبَهُمُ الجاهلونَ قالُوا سَلاماً"؛
 "بندگان [خاص خداوند] رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می روند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها سلام می گویند [و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند]."
 4. کدام سوره؟
 از شخصی پرسیدند: کدام سوره برای تو شگفت انگیز است؟ گفت: سوره مائده!پرسیدند: کدام آیه؟ گفت: آیه "ذَرْهُم یَأکُلوُا وَیَتَمَتَّعوا"؛("بگذار آنها بخورند، و بهره گیرند!" گفتند: دیگر کدام آیه؟ گفت: آیه: "...ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمنینَ"؛ "داخل این باغها شوید با سلام و امنیت." باز گفتند: پس از آن، کدام آیه را دوست داری؟ گفت آیه: "وَما هُم مِنْها بِمُخْرَجین"؛ "و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند."!
 5. همان اندک
 روزگاری مردم دمشق به بیماری طاعون گرفتار شدند. در این هنگام "ولید بن عبدالملک" تصمیم گرفت که از آنجا خارج شود. به او گفتند: مگر سخن خدای بزرگ را نشنیده ای که می فرماید:
 "قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمْ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ اَوِ الْقَتلِ، وَإذاً لاتُمَتَّعُونَ اِلّا قَلیلاً؛ "بگو اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت."
 ولید گفت: من فقط همان بهره کم را می خواهم نه چیز دیگر!
 6. آیا گریه؟
 هنگامی که "عبداللَّه بن مطرف" درگذشت، پدرش با لباسهای نو و در حالی که خود را معطر کرده بود در برابر مردم ظاهر شد. در این حال بستگانش بر او خُرده گرفتند که: عبداللَّه مرده است و تو این گونه درمیان ما آمده ای؟!
 مطرف گفت: آیا باید گریه کنم، در حالی که پروردگارم به سه ویژگی مرا وعده داده و این ویژگیها برای صابران است. خداوند می فرماید: "اَلَّذینَ إذا أصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إنَّالِلِّهِ وَ اِنَّا إلَیْهِ راجِعُونَ اُولئِکَ عَلَیْهِم صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ و رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ"؛ " کسانی که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد می گویند: ما از آن خداییم؛ و به سوی او باز می گردیم اینها همانان هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان هستند."
  آیا باز هم بعد از این باید گریه کنم؟ سپس این مصیبت بر بستگان وی آرام شد.
 7. اطمینان قلبی
 همسایه "اصمعی" از او چند درهم قرض کرد. روزی اصمعی به او گفت: آیا به یاد قرضت هستی؟
 همسایه گفت: بله، آیا تو به من اطمینان نداری؟
 اصمعی گفت: چرا، مطمئنم؛ اما مگر نشنیده ای که حضرت ابراهیم علیه السلام به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید:
 "اَوَ لَمْ تُؤمِن"؛ "مگر ایمان نیاورده ای"؟
 ابراهیم علیه السلام پاسخ داد: "بَلی ولَکِن لِیَطْمَئِنَّ قَلبی"؛ "چرا، ولی می خواهم قلبم آرامش یابد."
 8. ترتیب نشستن
 در مجلس جشن شاهانه ای مردم یکایک وارد می شدند و هر کس سعی می کرد نزدیک پادشاه بنشیند. در این هنگام "نصراللَّه" نامی کنار پادشاه نشسته بود که "فتح اللَّه" نامی وارد شد و خواست بین او و شاه بنشیند. در این هنگام نصراللَّه گفت: خداوند در قرآن مجید ترتیب نشستن ما را معلوم کرده است، آنجا که فرمود: "إِذا جاءَ نصْرُاللَّهِ والْفَتْح"، پس باید بعد از من بنشینی!
 

 


یکشنبه 89 خرداد 16 , ساعت 12:42 صبح

منظره 7



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

iframe src=http://www.farsigo.com/prayTime.php?cityNo=14936 height=425 width=230 scrolling=yes frameborder=0>