سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که آرزو را دراز کرد ، کردار را نابساز کرد . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 3:48 صبح

ازدواج

امام صادق علیه السّلام فرمود: مردی نزد پدرم آمد. پدرم به او گفت: آیا ازدواج کرده ای و همسر داری؟ آن مرد گفت: نه! پدرم به او گفت: من هیچ دوست نمی دارم که تمام دنیا متعلّق به من باشد و یک شب را بدون زن و همسر به صبح برسانم. سپس فرمود: دو رکعت نمازی که شخص ازدواج کرده می خواند از عبادات شب و روز مرد عزب ( بدون زن) ارزشمندتر است. آن گاه هفت درهم به آن مرد داد و فرمود: با این پول همسری بگیر و ازدواج کن و بدان که پیغمبر خدا (ص) فرمودند: همسر اختیار کنید تا روزی شما زیاد شود.


دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 3:43 صبح

ازدواج

نوح بن مریم که قاضی مرو بود وقتی که می خواست دخترش را شوهر بدهد، با یکی از همسایگانش که زرتشتی مذهب بود مشورت کرد که دختر به چه کسی بدهد و با که وصلت کند؟ او در جواب گفت: بسیار جای تعجّب است، این که مردم پیرو نظر تو هستند و تو از من نظر می خواهی قاضی اصرار کرد که باید نظرات را بگویی: زرتشتی گفت: نظر شخص اول ایران که کسری باشد در مقام ازدواج دختر، به مال و ثروت داماد است و نظر شخص اول کشور روم که قیصر باشد، در این مقام به زیبائی و جمال اوست و نظر شخص اول اسلام ( بلکه بشریّت) که پیغمبر (ص) باشد معطوف به دین داماد است. حال، تو به خودت نگاه کن و ببین از چه کسی تبعیّت می کنی، از همان پیروی کن. پس مدارج دین داماد، حتّی عروس نماینده شخصیّت اوست؛ یعنی شخصیّت هر شخصی با معیارهای الهی سنجیده می شود


دوشنبه 89 خرداد 31 , ساعت 3:36 صبح

 در بحارالانوار آمده است: "قالَت عَجوزٌ مِنَ الاَنصارِ لِلنَّبیِ صلی الله علیه وآله: اُدْعُ لی بِالْجَنَّةِ فَقالَ صلی الله علیه وآله اِنَّ الْجَنَّةَ لایَدْخُلُها الْعُجُزُ، فَبَکَتِ الْمَرْأةُ فَضَحِکَ النَّبِیُ صلی الله علیه وآله وَ قالَ: اَما سَمِعْتِ قَوْلَ اللَّه تَعالی: "اِنَّا اَنْشَأْناهُنَّ اِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ اَبْکاراً"؛
 پیرزنی از انصار از رسول اکرم صلی الله علیه وآله خواست که دعا کن من اهل بهشت باشم! حضرت فرمود: پیرزنها به بهشت نمی روند! آن زن به گریه در آمد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله خندید و فرمود: مگر قول خداوند متعال را نشنیدی که فرمود: ما آنها را آفریدیم و باکره قرار دادیم."
 1. پیشنماز و اعرابی
 یکی در نماز، سوره نوح را پس از حمد می خواند. در همان آیه اول "اِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً"؛ "ما نوح را فرستادیم"، باز ماند و بیش از آن به یاد نیاورد. اعرابی که حوصله اش سر رفته بود، گفت:
 اگر نوح نمی رود دیگری را بفرست و ما را باز رهان.
 2. اگر تو پدری...
 منصور دوانقی به زیاد بن عبداللَّه مبلغی داد تا آن را در میان افراد نابینا و یتیم تقسیم نماید. ابو زیاد تمیمی که انسان طمعکاری بود، گفت: نام مرا در میان نابینایان بنویس! زیاد بن عبدالملک گفت: باشد می نویسم؛ چرا که خداوند می فرماید: "فَانَّها لاتَعْمیَ الاَبصارُ وَلکِنْ تَعْمی الْقُلوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ"؛ "به درستی که چشمهای ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دلهایی که در سینه هاست کور می شود."
 سپس ابو زیاد درخواست کرد که نام فرزندش نیز در دفتر نام ایتام نوشته شود. زیاد بن عبداللَّه گفت آن را هم می نویسم. هر که را تو پدری، یتیم است.
 3. سلاماً
 مهدی عباسی، سومین خلیفه عباسی بود. او پسر منحرفی به نام ابراهیم داشت که به حضرت علی علیه السلام کینه خاصی داشت. وی روزی نزد مأمون، هفتمین خلیفه عباسی آمد و به او گفت:
 در خواب، علی علیه السلام را دیدم که با هم راه می رفتیم تا به پلی رسیدیم. او مرا در عبور از پل، مقدم داشت. من به او گفتم: تو ادعا می کنی که امیر بر مردم هستی؛ ولی ما از تو به مقام امارت و پادشاهی سزاوارتریم. او به من پاسخ کامل و رسایی نداد."
 مأمون گفت: آن حضرت به تو چه پاسخی داد؟ ابراهیم گفت: چندبار به من سلام کرد و گفت: سلاماً... سلاماً.
 مأمون گفت: او تو را نادانی که قابل پاسخ نیستی، معرفی کرده است، چرا که قرآن در توصیف بندگان خاص خود می فرماید: "و عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشونَ عَلَی الأرْضِ هوْناً وإذا خاطَبَهُمُ الجاهلونَ قالُوا سَلاماً"؛
 "بندگان [خاص خداوند] رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می روند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها سلام می گویند [و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند]."
 4. کدام سوره؟
 از شخصی پرسیدند: کدام سوره برای تو شگفت انگیز است؟ گفت: سوره مائده!پرسیدند: کدام آیه؟ گفت: آیه "ذَرْهُم یَأکُلوُا وَیَتَمَتَّعوا"؛("بگذار آنها بخورند، و بهره گیرند!" گفتند: دیگر کدام آیه؟ گفت: آیه: "...ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمنینَ"؛ "داخل این باغها شوید با سلام و امنیت." باز گفتند: پس از آن، کدام آیه را دوست داری؟ گفت آیه: "وَما هُم مِنْها بِمُخْرَجین"؛ "و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند."!
 5. همان اندک
 روزگاری مردم دمشق به بیماری طاعون گرفتار شدند. در این هنگام "ولید بن عبدالملک" تصمیم گرفت که از آنجا خارج شود. به او گفتند: مگر سخن خدای بزرگ را نشنیده ای که می فرماید:
 "قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمْ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ اَوِ الْقَتلِ، وَإذاً لاتُمَتَّعُونَ اِلّا قَلیلاً؛ "بگو اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت."
 ولید گفت: من فقط همان بهره کم را می خواهم نه چیز دیگر!
 6. آیا گریه؟
 هنگامی که "عبداللَّه بن مطرف" درگذشت، پدرش با لباسهای نو و در حالی که خود را معطر کرده بود در برابر مردم ظاهر شد. در این حال بستگانش بر او خُرده گرفتند که: عبداللَّه مرده است و تو این گونه درمیان ما آمده ای؟!
 مطرف گفت: آیا باید گریه کنم، در حالی که پروردگارم به سه ویژگی مرا وعده داده و این ویژگیها برای صابران است. خداوند می فرماید: "اَلَّذینَ إذا أصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إنَّالِلِّهِ وَ اِنَّا إلَیْهِ راجِعُونَ اُولئِکَ عَلَیْهِم صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ و رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ"؛ " کسانی که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد می گویند: ما از آن خداییم؛ و به سوی او باز می گردیم اینها همانان هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدایت یافتگان هستند."
  آیا باز هم بعد از این باید گریه کنم؟ سپس این مصیبت بر بستگان وی آرام شد.
 7. اطمینان قلبی
 همسایه "اصمعی" از او چند درهم قرض کرد. روزی اصمعی به او گفت: آیا به یاد قرضت هستی؟
 همسایه گفت: بله، آیا تو به من اطمینان نداری؟
 اصمعی گفت: چرا، مطمئنم؛ اما مگر نشنیده ای که حضرت ابراهیم علیه السلام به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید:
 "اَوَ لَمْ تُؤمِن"؛ "مگر ایمان نیاورده ای"؟
 ابراهیم علیه السلام پاسخ داد: "بَلی ولَکِن لِیَطْمَئِنَّ قَلبی"؛ "چرا، ولی می خواهم قلبم آرامش یابد."
 8. ترتیب نشستن
 در مجلس جشن شاهانه ای مردم یکایک وارد می شدند و هر کس سعی می کرد نزدیک پادشاه بنشیند. در این هنگام "نصراللَّه" نامی کنار پادشاه نشسته بود که "فتح اللَّه" نامی وارد شد و خواست بین او و شاه بنشیند. در این هنگام نصراللَّه گفت: خداوند در قرآن مجید ترتیب نشستن ما را معلوم کرده است، آنجا که فرمود: "إِذا جاءَ نصْرُاللَّهِ والْفَتْح"، پس باید بعد از من بنشینی!
 

 


پنج شنبه 89 خرداد 20 , ساعت 3:46 صبح

 

امام خامنه ای

 

 

روزی آیت الله حسن زاده آملی قدم زنان به طرف حرم مطهر حضرت معصومه علیها سلام می رفت در بین راه جوانی را منتظر تاکسی دیدند که به نظرشان آشنا بود. یک دفعه متوجه شد این جوان، آقازاده ی رهبر، آقا مصطفی است. ایشان آقا مصطفی را صدا زدند. آقا مصطفی با دیدن ایشان خود را سریع به ایشان رساندند. آیت الله حسن زاده آملی بعد از احوال پرسی از آقا مصطفی پرسیدند: تاکسی می گرفتید؟ گفتند: بله آقا. آیت الله با تعجب پرسیدند: مگر شما سرویس ندارید؟ گفتند: با همین ماشین های عمومی رفت و آمد می کنیم آیت الله گفتند: زمانی که شما و پدر بزرگوارتان این سیره را دارید، هیچ خطری نمی تواند به انقلاب آسیب برساند. [البته بنا بر مصالحی بعد از چندی مجبور شدند از سرویس دولتی استفاده کنند، تا از جهت امنیتی مشکلی بوجود نیاید.]


دوشنبه 89 خرداد 17 , ساعت 1:3 صبح


دوشنبه 89 خرداد 17 , ساعت 1:1 صبح

شعر دکتر حداد عادل در وصف رهبری

ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه

آفتاب صورتت خورشید فردای همه

ای دل دریایی ات کشتی نشینان را امید

وی نگاه روشنت فانوس دریای همه



ای بیان دلنشینت بارش باران نور

وی کلام آتشینت آتش نای همه

خنده های گاه گاهت خنده خورشید صبح

شعله لرزان آهت شمع شب های همه

قامتت نخل بلند گلشن آزادگی

سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه

گر کسی از من نشانی از تو جوید، گویمش

خانه ای در کوچه باغ دل ، پذیرای همه

لاله زار عشق یکدم بی گل رویت مباد

ای گل رویت بهار عالم آرای همه


دوشنبه 89 خرداد 17 , ساعت 12:41 صبح

داستان معنوی ص 3545 الی 46

آقا سیّد علی آقای قاضی درباره استاد خود، مرحوم سید احمد کربلایی، می فرماید: شبی از شبها را در مسجد سهله می گذراندم در نیمه شب یکی وارد شد و بعد از فریضه صبح در سجده رفت تا طلوع خورشید. آنگاه دیدم آقا سید احمد بکّاء است، که از شدّت گریه، خاک سجده گاه، گِل شده است، و صبح برفت و در حجره نشست و چنان می خندید که صدای او به بیرون مسجد می رسید. آیت الله بهجت نقل فرمودند: شخصی در آن زمانی که ما در نجف بودیم، درصدد برآمده بود که ببیند چه کسانی سحر در حرم حضرت امیر علیه السّلام در نماز وَترشان دعای ابوحمزه را می خوانند، آن گونه که به خاطر دارم، کسانی را که مقیّد بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت انجام بدهند، شمرده بودند و دیده بودند بیش از هفتاد نفر هستند. [ نقل از آیت الله مصباح یزدی


یکشنبه 89 خرداد 16 , ساعت 12:42 صبح

منظره 7


یکشنبه 89 خرداد 16 , ساعت 12:31 صبح


1. استفاده از وقت
آیا می دانید شیخ عبدالکریم عبید آزاده قهرمان لبنانی در 15 سال زندان صهیونیست چه کارهایی انجام داد؟

او در تمام مدّت 15 سال اسارت خود به جز ایّام خاص، روزه داشت و در این مدّت، بیش از هفتصد بار ختم قرآن نمود و ده جلد کتاب (با نبود امکانات) به رشته تحریر در آورد و بیست هزار بیت شعر سرود.

2. زندگی پس از 25 روز برزخ
روحانی جانباز، محمد صادقی سرایانی، جانباز 70% ساکن مشهد الرضا علیه السلام 25 روز بیهوشی کامل داشته که در این مدّت در عالم برزخ سیر می نموده است. بعد از این مدّت، مرگ او توسط پزشکان اعلام و جواز دفن او صادر می شود. بعد از آنکه او را غسل و کفن می کنند و قبر برای او آماده می کنند... او با یک «یاحسین علیه السلام » زنده شده، به این دنیا بر می گردد.

3. ملاّ شدن چه مشکل، آدم شدن محال است!
آیت اللّه  مجتهدی تهرانی می گوید: میرزا جواد آقا ملکی تبریزی استاد امام خمینی رحمه الله در مجلسی حضور داشتند که غیبتی صورت گرفت. ایشان منع کردند، ولی سودی نبخشید. از مجلس بیرون آمدند و فرمودند: این مجلس 40 روز مرا به عقب انداخت.

4. جدول ترتیب نزول سوره های قرآن
الف. در مکه:
1. علق؛ 2. حمد؛ 3. مزّمل؛ 4. مدّثر؛ 5. قلم؛ 6. لهب (تبّت)؛ 7. تکویر؛ 8. اعلی؛ 9. لیل؛ 10. فجر؛ 11. ضحی؛ 12. انشراح؛ 13. عصر؛ 14. عادیات؛ 15. کوثر؛ 16. تکاثر؛ 17. ماعون؛ 18. کافرون؛ 19. فیل؛ 20. فلق؛ 21. ناس؛ 22. اخلاص؛ 23. نجم؛ 24. عبس؛ 25. قدر؛ 26. شمس؛ 27. بروج؛ 28. تین؛ 29. قریش؛ 30. قارعه؛ 31. قیامة؛ 32. همزة؛ 33. مرسلات؛ 34. ق؛ 35. بلد؛ 36. طارق؛ 37. قمر؛ 38. ص؛ 39. اعراف؛ 40. جن؛ 41. یس؛ 42. فرقان؛ 43. فاطر؛ 44. مریم؛ 45. طه؛ 46. واقعه؛ 47. شعراء؛ 48. نمل؛ 49. قصص؛ 50. اسراء؛ 51. یونس؛ 52. هُود؛ 53. یوسف؛ 54. حجر؛ 55. انعام؛ 56. صافات؛ 57. لقمان؛ 58. سبا؛ 59. زمر؛ 60. مؤمن؛ 61. سجده؛ 62. شوری؛ 63. زخرف؛ 64. دخان؛ 65. جاثیه؛ 66. احقاف؛ 67. ذاریات؛ 68. غاشیه؛ 69. کهف؛ 70. نحل؛ 71. نوح؛ 72. ابراهیم؛ 73. انبیا؛ 74. مؤمنون؛ 75. فُصّلت؛ 76. طور؛ 77. ملک؛ 78. حاقه؛ 79. معارج؛ 80. نبأ؛ 81. نازعات؛ 82. انفطار؛ 83. انشقاق؛ 84. روم؛ 85. عنکبوت؛ 86. مطففین.

ب. در مدینه:
87. بقره؛ 88. انفال؛ 89. آل عمران؛ 90. احزاب؛ 91. ممتحنه؛ 92. نساء؛ 93. زلزال؛ 94. حدید؛ 95. محمد صلی الله علیه و آله .

ج. هم در مکه و هم در مدینه:
96. رعد؛ 97. الرحمان؛ 98. انسان؛ 99. طلاق؛ 100. بیّنه؛ 101. حشر؛ 102. نصر؛ 103. نور؛ 104. حج؛ 105. منافقون؛ 106. مجادله؛ 107. حجرات؛ 108. تحریم؛ 109. جمعه؛ 110. تغابن؛ 111. صف؛ 112. فتح؛ 113. مائده؛ 114. توبه.

5. از قلب موش تا فیل
تپش قلب در حیوانات بزرگ آهسته و در حیوانات کوچک تند است. درست بر خلاف تصور اولیه ای که در اذهان وجود دارد؛ به طور مثال، قلب یک موش کوچک در هر دقیقه 250 الی 300 بار می زند. قلب خرگوش 150 بار در دقیقه می زند. قلب سگ 100 بار و قلب گوسفند 70 بار در دقیقه می زند؛ ولی قلب اسب 50 بار در دقیقه و قلب فیل در هر دقیقه تنها 25 بار، یعنی هر چهار ثانیه یک بار می زند.

6. در قرآن به دو صورت از رنگها اسم برده شده است
الف. به صورت کلّی به این رنگها اشاره شده است:
1. رنگ خدایی؛ 2. رنگهای مختلف موجودات زمینی؛ 3. رنگهای مختلف میوه ها؛ 4. رنگهای مختلف کوهها؛ 5. رنگهای مختلف آدمیان و جانوران؛ 6. رنگهای مختلف کشت و زرعها؛ 7. رنگهای مختلف عسل؛ 8. هفت رنگ در خورشید.

ب. به صورت خاص به برخی از رنگها تصریح شده است:
1. رنگ زرد؛ 2. رنگ سبز؛ 3. رنگ سفید؛ 4. رنگ سیاه؛ 5. رنگ ارزق (کبود)؛ 6. رنگ سرخ؛ 7. رنگ آبی.

7. برای خدا درس می دادم
از رجبعلی خیاط نقل شده است که: «در تشییع جنازه آیت اللّه  بروجردی رحمه الله جمعیّت بسیاری آمدند و تشییع با شکوهی شد. در عالم معنا از ایشان پرسیدم که چطور شد از شما این اندازه تجلیل کردند؟ فرمود: «تمام طلبه ها را برای خدا درس می دادم.»

8. تو گناه را ترک کن، خدا تربیتت می کند
رجبعلی خیاط می گوید: «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»

آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود.

9. تحمّل گرسنگی
پروردگار متعال در وجود تک تک حیوانات قدرتهایی منحصر به فرد به ودیعه گذاشته است که به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می شود:

کژدم یا همان عقرب سیاه که از روی کینه نیش نمی زند، قادر است تا سه سال پیاپی لب به غذا نزند و البته، همان توان و فعالیّت همیشگی را داشته باشد.

امّا قورباغه مادّه می تواند یک سال گرسنگی را تحمل کند. و برخی از انواع مارها قادرند تا 28 ماه لب به غذا نزنند.

10. سالها نگاه نکردم
ملاّ عباس تربتی در حین راه رفتن برای جمع بودن حواس و حفظ حالت حضور، فقط جلو پایش را نگاه می کرد. خودش به فرزندش می گفت: «پیش از آنکه با مادرت ازدواج کنم، نام دختری را در کاریزک (یکی از روستاهای اطراف تربت حیدریّه) برای من برده بودند که ازدواج با او سر نگرفت و من هرگاه از کوچه آنها می گذشتم، [در طی سالها] حتی [یکبار] به در خانه آنها نگاه نکردم.

11. حسن ختام
شخصی در قرائت سوره حمد روی کلمه «وَلاَ الضّالین» گیر کرده بود و مکرّر می گفت: ولاَالضْ، ولاالض ولاالض. زیرکی از پشت سر به او می گفت: مرض، مرض، مرض! همچنین مرد عربی در حوض حمّام می خواست بگوید: اَغْتَسِلُ لِلْجنابة، مکرر می گفت: اَغْ اَغْ اَغْ. چالاکی دست روی سرش گذاشت و با فشار سرش را زیر آب برد و گفت: عَمّی، تَسِلُ، تَسِلُ، تَسِلُ.

بنابراین، از وسواسی بودن بپرهیزیم تا دچار تمسخر نشوی


چهارشنبه 89 خرداد 12 , ساعت 4:30 صبح

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

iframe src=http://www.farsigo.com/prayTime.php?cityNo=14936 height=425 width=230 scrolling=yes frameborder=0>